معنی پشو هدائن - جستجوی لغت در جدول جو
پشو هدائن
پشو هدائن
ادامه...
پشو هدائن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تش هدائن
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
ادامه...
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
کش هدائن
دنباله دار کردن سخنی
ادامه...
دنباله دار کردن سخنی
فرهنگ گویش مازندرانی
غو هدائن
رها کردن تله آزاد ساختن تله از ضامن
ادامه...
رها کردن تله آزاد ساختن تله از ضامن
فرهنگ گویش مازندرانی
شب هدائن
سریع بریدن، با یک ضربه چوب را بریدن
ادامه...
سریع بریدن، با یک ضربه چوب را بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شک هدائن
با جسم تیزی خراش ایجاد کردن
ادامه...
با جسم تیزی خراش ایجاد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شل هدائن
خم برداشتن
ادامه...
خم برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
سو هدائن
درخشیدن
ادامه...
درخشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دو هدائن
دواندن
ادامه...
دواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
رو هدائن
شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
ادامه...
شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رش هدائن
با دست ضربه وارد ساختن
ادامه...
با دست ضربه وارد ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
خش هدائن
بوسیدن
ادامه...
بوسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تو هدائن
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
ادامه...
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
په هدائن
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن
ادامه...
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرو هدائن
پرتاب کردن، با کفگیر، خوراک در حال پختن را برداشتن و باز
ادامه...
پرتاب کردن، با کفگیر، خوراک در حال پختن را برداشتن و باز
فرهنگ گویش مازندرانی
پل هدائن
شدت گرما و شرجی بودن هوا
ادامه...
شدت گرما و شرجی بودن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
پر هدائن
به پرواز در آوردن، تلمبه زدن تلم (کندوه) برای تبدیل ماست
ادامه...
به پرواز در آوردن، تلمبه زدن تلم (کندوه) برای تبدیل ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
نشون هدائن
نشان دادن
ادامه...
نشان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوش هدائن
گوش دادن
ادامه...
گوش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
توش هدائن
ضربه زدن، سرعت دادن
ادامه...
ضربه زدن، سرعت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش هدائن
بالا آوردن، قی کردن، به جلو هل دادن
ادامه...
بالا آوردن، قی کردن، به جلو هل دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پلوش هدائن
فرو بستن لب از سخن گفتن، واژه در ماهیت خود دارای بار معنایی.، چنگ مالی کردن، چلاندن، مچاله کردن
ادامه...
فرو بستن لب از سخن گفتن، واژه در ماهیت خود دارای بار معنایی.، چنگ مالی کردن، چلاندن، مچاله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرس هدائن
بسنده بودن، ایجاد مانع کردن
ادامه...
بسنده بودن، ایجاد مانع کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاس هدائن
انبوه شدن، متراکم گشتن
ادامه...
انبوه شدن، متراکم گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاش هدائن
پخش کردن، پاشیدن
ادامه...
پخش کردن، پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتو هدائن
پرتاب کردن
ادامه...
پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پروش هدائن
دست مالی کردن، چیزی را میان دو کف دست مشت و مال دادن، چلاندن
ادامه...
دست مالی کردن، چیزی را میان دو کف دست مشت و مال دادن، چلاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
چکل پشو هدائن
زیر و رو کردن، ریشه یابی، باز کردن گره های پشم و پنبه
ادامه...
زیر و رو کردن، ریشه یابی، باز کردن گره های پشم و پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی